English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5558 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He has grown into a man . U برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
wirility U مردی رجولیت قوه مردی
be your own worst enemy <idiom> U از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
chiromancy U پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
dexiotropic U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
he pays his own money U نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
attention to port U احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional U چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
telnet U پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
To lead an idle life. U راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
one two U ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
plain dealing U معامله راست حسینی راست باز
orthotropous U دارای تخمک راست راست اسه
she has a well poised head U وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there U من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom> U گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom> U موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilming U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
off U خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
sottovoce U صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
half face U نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft U فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
manhood U مردی
masculinity U مردی
virility U مردی
mans U مردی
man U مردی
very low frequency U فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
unmanning U از مردی انداختن
penis U الت مردی
unmans U از مردی انداختن
penises U الت مردی
membrum U الت مردی
emasculating U از مردی انداختن
masculinity U حالت مردی
emasculates U از مردی انداختن
emasculate U از مردی انداختن
unman U از مردی انداختن
penes U الت مردی
emasculated U از مردی انداختن
pudendal virile U اکت مردی
desexualize U از مردی افتادن
desex U از مردی افتادن
virile strength U قوت مردی
An old man. U پیر مردی.
pintle U الت مردی
virility U قوه مردی نیرومندی
the man to whom you spoke U مردی که باوسخن گفتید
emasculative U برنده نیروی مردی
phallism U پرستش الت مردی
emasculatory U برنده نیروی مردی
raftsman U مردی که الوار را بهم می چسباند
coiffure U مردی که سلمانی زنانه باشد
coiffures U مردی که سلمانی زنانه باشد
enslaver U زنی که مردی را اسیرزیبایی خودمیسازد
I dare you tell her yourself . U اگر مردی خودت به او بگو؟
rattling U خیلی تند خیلی خوب
ponderous U خیلی سنگین خیلی کودن
he is a man of queer habits U مردی است دارای عادتهای غریب
man millner U مردی که بکارهای خرد وبیهوده می پردازند
wittol U مردی که میداند زن او خراب وفاحشه است
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
grass widower U مردی که از زنش جدا شده مرد بیوه
ladies' man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' men U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
lady's man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
She married a man old eonugh to be her father. U با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
co respondent U مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
jilting U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilt U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
barman U مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
barmen U مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
herself U خودش
itself U خودش
himself U خودش
right justify U هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
side step U فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
it tells its own tale U از خودش پیداست
in his own similitude U مانند خودش
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
in his own name U بخاطر خودش
in his own similitude U بصورت خودش
in his own hand writing U بخط خودش
herself U خود ان زن خودش را
to his own profit U بفایده خودش
in his own name U به اسم خودش
number one <idiom> U برای دل خودش
guide left U فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. U خودش را عقل کل می داند
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
He is behind it . He is at the bottom of it. U زیر سر خودش است
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
his own car [car of his own] U خودروی خودش [مرد]
He shot himself. U او به خودش شلیک کرد.
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
he pays his own money U پولش را خودش میدهد
his hat cover his fanily U خودش است و کلاهش
There he is in the flesh. there he is as large as life. U خودش حی وحاضر است
It is her all right. U خود خودش است
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
all his g.are swans U غازهای خودش همه غوهستند
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
She only thinks of her self . she is self – centered. U فقط بفکر خودش است
He fouled his reputation . U گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
It is the work of her enemies . U کار دست خودش داد
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
It is a gain . U اینهم خودش غنیمت است
The letter is in his own handwriting . U نامه بخط خودش است
He fabcies himself as a writer (author). U به خیال خودش نویسنده است
emergencies U خیلی خیلی فوری
emergency U خیلی خیلی فوری
former U جلوی
feont U جلوی
frontward U جلوی
She was reading the book to herself. U کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
autoinoculation U تلقیح کسی با مایه بدن خودش
She fabricates them. she makes them up . U اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
it pulls its weight U نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
One must uphold ones dignity. U احترام هر کسی دست خودش است
He was quite a fellow in his day. U زمانی برای خودش آدمی بود
fore U جلوی قایق
fore U جلوی درجلو
in the way U جلوی راه
before my very eyes U جلوی چشمهایم
forwarded U جلوی گستاخ
forward U جلوی گستاخ
prior U پیشین جلوی
sincipital U واقع در جلوی سر
at the fore U در جلوی کشتی
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
prime U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
primed U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
breeze U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. U بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
primes U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He did away with himself . U کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
fricandeau U گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
autogamous U مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
He forced his way thru the crowd . U بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
breezed U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezes U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezing U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
He went underground to avoid arrest. U او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
jim dandy U ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
front mud guard U گلگیر جلوی اتومبیل
forward area U منطقه جلوی رزم
under one's nose <adv.> U جلوی چشم کسی
to get in the way U جلوی راه را گرفتن
nose spray U بسکهای جلوی گلوله
ackermanaxle U محور جلوی اتومبیل
cambers U انحنای جلوی اسکی
anticum U جرز جلوی معبد
camber U انحنای جلوی اسکی
head sail U بادبان جلوی دکل
googol U عدد یک با صد صفر در جلوی ان
bowling crease U خط موازی جلوی پایه ها
front wing U گلگیر جلوی اتومبیل
afterleech U بادبان جلوی قایق
forward echelon U رده جلوی نبرد
foresheets U فضای جلوی قایق
prowords U کلمات جلوی جملات
bowed U قسمت جلوی قایق
bows U قسمت جلوی قایق
bow U قسمت جلوی قایق
I walked past the shop ( store ) . U از جلوی فروشگاه گذشتم
deck U سکوی جلوی تانک
to stop the bus U جلوی اتوبوس را گرفتن
Get out of my sight! <idiom> U از جلوی چشمم دور شو!
windshields U شیشه جلوی اتومبیل
Get out of my face! <idiom> U از جلوی چشمم دور شو!
wind screen U شیشه جلوی اتومبیل
bowing U قسمت جلوی قایق
decked U سکوی جلوی تانک
decks U سکوی جلوی تانک
windshield U شیشه جلوی اتومبیل
automatics U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatic U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
multiplication U عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! U شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
twicer U حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
jibbing U بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibs U بادبان سه گوشه جلوی دکل
nip in the bud <idiom> U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
forwards U سه بازیگر جلوی تور والیبال
Recent search history Forum search
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1It could have been a lot worse.
2بازوی دست راست
2بازوی دست راست
1Any man who does not respect a woman is probably homosexual.
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
1argan
2In order to be interesting you have to be mean
2In order to be interesting you have to be mean
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com